دل به سودای تو سر اندازد


دل به سودای تو سر اندازد

دل به سودای تو سر اندازد


دل به سودای تو سر اندازد

سر ز عشقت کله براندازد
سر ز عشقت کله براندازد
سر ز عشقت کله براندازد
سر ز عشقت کله براندازد
چون تو هر هفت کرده آیی حور
چون تو هر هفت کرده آیی حور
چون تو هر هفت کرده آیی حور
چون تو هر هفت کرده آیی حور
بر تو هر هفت زیور اندازد
بر تو هر هفت زیور اندازد
بر تو هر هفت زیور اندازد
بر تو هر هفت زیور اندازد
به تو وزلف کافرت ماند
به تو وزلف کافرت ماند
به تو وزلف کافرت ماند
به تو وزلف کافرت ماند
ترک غازی که چنبر اندازد
ترک غازی که چنبر اندازد
ترک غازی که چنبر اندازد
ترک غازی که چنبر اندازد
منم آن مرغ کذر افروزد
منم آن مرغ کذر افروزد
منم آن مرغ کذر افروزد
منم آن مرغ کذر افروزد
خویشتن را در آذر اندازد
خویشتن را در آذر اندازد
خویشتن را در آذر اندازد
خویشتن را در آذر اندازد
طالعم از برت برون انداخت
طالعم از برت برون انداخت
طالعم از برت برون انداخت
طالعم از برت برون انداخت
گر بنالم برون تر اندازد
گر بنالم برون تر اندازد
گر بنالم برون تر اندازد
گر بنالم برون تر اندازد
کیست کز سرنبشت طالع من
کیست کز سرنبشت طالع من
کیست کز سرنبشت طالع من
کیست کز سرنبشت طالع من
سرگذشتی به داور اندازد
سرگذشتی به داور اندازد
سرگذشتی به داور اندازد
سرگذشتی به داور اندازد
چشم من در نثار بالایت
چشم من در نثار بالایت
چشم من در نثار بالایت
چشم من در نثار بالایت
هم به بالات گوهر اندازد
هم به بالات گوهر اندازد
هم به بالات گوهر اندازد
هم به بالات گوهر اندازد
زیر پای غم تو خاقانی
زیر پای غم تو خاقانی
زیر پای غم تو خاقانی
زیر پای غم تو خاقانی
پیل بالا سر و زر اندازد
پیل بالا سر و زر اندازد
پیل بالا سر و زر اندازد
پیل بالا سر و زر اندازد
عقل او گوهر ار زجان دارد
عقل او گوهر ار زجان دارد
عقل او گوهر ار زجان دارد
عقل او گوهر ار زجان دارد
پیش شاه مظفر اندازد
پیش شاه مظفر اندازد
پیش شاه مظفر اندازد
پیش شاه مظفر اندازد
شه قزل ارسلان که در صف شرع
شه قزل ارسلان که در صف شرع
شه قزل ارسلان که در صف شرع
شه قزل ارسلان که در صف شرع
تیغ عدلش سر شر اندازد
تیغ عدلش سر شر اندازد
تیغ عدلش سر شر اندازد
تیغ عدلش سر شر اندازد
سگ درگاه او قلادهٔ حکم
سگ درگاه او قلادهٔ حکم
سگ درگاه او قلادهٔ حکم
سگ درگاه او قلادهٔ حکم
در گلوی غضنفر اندازد
در گلوی غضنفر اندازد
در گلوی غضنفر اندازد
در گلوی غضنفر اندازد
همتش که اجری مسیح دهد
همتش که اجری مسیح دهد
همتش که اجری مسیح دهد
همتش که اجری مسیح دهد
طوق در حلق قیصر اندازد
طوق در حلق قیصر اندازد
طوق در حلق قیصر اندازد
طوق در حلق قیصر اندازد
آتش تیغ او گه پیکار
آتش تیغ او گه پیکار
آتش تیغ او گه پیکار
آتش تیغ او گه پیکار
شعله در قصر قیصر اندازد
شعله در قصر قیصر اندازد
شعله در قصر قیصر اندازد
شعله در قصر قیصر اندازد
بحر اخضر نیرزد آن قطره
بحر اخضر نیرزد آن قطره
بحر اخضر نیرزد آن قطره
بحر اخضر نیرزد آن قطره
کز سر کلک اسمر اندازد
کز سر کلک اسمر اندازد
کز سر کلک اسمر اندازد
کز سر کلک اسمر اندازد
آسمان در نثار ساغر او
آسمان در نثار ساغر او
آسمان در نثار ساغر او
آسمان در نثار ساغر او
سبحهٔ سعد اکبر اندازد
سبحهٔ سعد اکبر اندازد
سبحهٔ سعد اکبر اندازد
سبحهٔ سعد اکبر اندازد
خنجر او چو حربهٔ مهدی است
خنجر او چو حربهٔ مهدی است
خنجر او چو حربهٔ مهدی است
خنجر او چو حربهٔ مهدی است
که به دجال اعور اندازد
که به دجال اعور اندازد
که به دجال اعور اندازد
که به دجال اعور اندازد
دور نه چرخ بهر اقطاعش
دور نه چرخ بهر اقطاعش
دور نه چرخ بهر اقطاعش
دور نه چرخ بهر اقطاعش
قرعه بر هفت کشور اندازد
قرعه بر هفت کشور اندازد
قرعه بر هفت کشور اندازد
قرعه بر هفت کشور اندازد
تیر چون در کمان نهد بحری است
تیر چون در کمان نهد بحری است
تیر چون در کمان نهد بحری است
تیر چون در کمان نهد بحری است
که نهنگ شناور اندازد
که نهنگ شناور اندازد
که نهنگ شناور اندازد
که نهنگ شناور اندازد
دام ماهی شود ز زخم نهنگ
دام ماهی شود ز زخم نهنگ
دام ماهی شود ز زخم نهنگ
دام ماهی شود ز زخم نهنگ
گر به سد سکندر اندازد
گر به سد سکندر اندازد
گر به سد سکندر اندازد
گر به سد سکندر اندازد
چون کشد قوس جو زهر بینی
چون کشد قوس جو زهر بینی
چون کشد قوس جو زهر بینی
چون کشد قوس جو زهر بینی
که به جوزای ازهر اندازد
که به جوزای ازهر اندازد
که به جوزای ازهر اندازد
که به جوزای ازهر اندازد
اسد از سهم ناخنان ریزد
اسد از سهم ناخنان ریزد
اسد از سهم ناخنان ریزد
اسد از سهم ناخنان ریزد
عقرب از بیم نشتر اندازد
عقرب از بیم نشتر اندازد
عقرب از بیم نشتر اندازد
عقرب از بیم نشتر اندازد
از شکوه همای رایت شاه
از شکوه همای رایت شاه
از شکوه همای رایت شاه
از شکوه همای رایت شاه
کرکس آسمان پر اندازد
کرکس آسمان پر اندازد
کرکس آسمان پر اندازد
کرکس آسمان پر اندازد
دهر دربان اوست بر خدمش
دهر دربان اوست بر خدمش
دهر دربان اوست بر خدمش
دهر دربان اوست بر خدمش
ناوک ظلم کمتر اندازد
ناوک ظلم کمتر اندازد
ناوک ظلم کمتر اندازد
ناوک ظلم کمتر اندازد
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
سنگ چون بر کبوتر اندازد
سنگ چون بر کبوتر اندازد
سنگ چون بر کبوتر اندازد
سنگ چون بر کبوتر اندازد
دولتش را ز قصد خصم چه باک
دولتش را ز قصد خصم چه باک
دولتش را ز قصد خصم چه باک
دولتش را ز قصد خصم چه باک
گر هوس های منکر اندازد
گر هوس های منکر اندازد
گر هوس های منکر اندازد
گر هوس های منکر اندازد
اینت نادان که آتش افروزد
اینت نادان که آتش افروزد
اینت نادان که آتش افروزد
اینت نادان که آتش افروزد
خویشتن در شرر در اندازد
خویشتن در شرر در اندازد
خویشتن در شرر در اندازد
خویشتن در شرر در اندازد
نصرتش رهبر است و رهرو ملک
نصرتش رهبر است و رهرو ملک
نصرتش رهبر است و رهرو ملک
نصرتش رهبر است و رهرو ملک
رای با رای رهبر اندازد
رای با رای رهبر اندازد
رای با رای رهبر اندازد
رای با رای رهبر اندازد
یاری از کردگار دان که رسول
یاری از کردگار دان که رسول
یاری از کردگار دان که رسول
یاری از کردگار دان که رسول
خاک در روی کافر اندازد
خاک در روی کافر اندازد
خاک در روی کافر اندازد
خاک در روی کافر اندازد
گر مخالف معسکری سازد
گر مخالف معسکری سازد
گر مخالف معسکری سازد
گر مخالف معسکری سازد
طعنه ای در برابر اندازد
طعنه ای در برابر اندازد
طعنه ای در برابر اندازد
طعنه ای در برابر اندازد
بخت شه چرخ را فرود آرد
بخت شه چرخ را فرود آرد
بخت شه چرخ را فرود آرد
بخت شه چرخ را فرود آرد
کآتش اندر معسکر اندازد
کآتش اندر معسکر اندازد
کآتش اندر معسکر اندازد
کآتش اندر معسکر اندازد
بد سگالش کجا ز بحر نیاز
بد سگالش کجا ز بحر نیاز
بد سگالش کجا ز بحر نیاز
بد سگالش کجا ز بحر نیاز
کشتی جان به معبر اندازد
کشتی جان به معبر اندازد
کشتی جان به معبر اندازد
کشتی جان به معبر اندازد
دست رحمت کجا زند در آنک
دست رحمت کجا زند در آنک
دست رحمت کجا زند در آنک
دست رحمت کجا زند در آنک
تیغ او دست جعفر اندازد
تیغ او دست جعفر اندازد
تیغ او دست جعفر اندازد
تیغ او دست جعفر اندازد
خصم فرعونی ار به کینهٔ شاه
خصم فرعونی ار به کینهٔ شاه
خصم فرعونی ار به کینهٔ شاه
خصم فرعونی ار به کینهٔ شاه
آلت سحر بیمر اندازد
آلت سحر بیمر اندازد
آلت سحر بیمر اندازد
آلت سحر بیمر اندازد
ید بیضای شاه موسی وار
ید بیضای شاه موسی وار
ید بیضای شاه موسی وار
ید بیضای شاه موسی وار
اژدهای فسون خور اندازد
اژدهای فسون خور اندازد
اژدهای فسون خور اندازد
اژدهای فسون خور اندازد
بخت، صیاد پیشه ای است که صید
بخت، صیاد پیشه ای است که صید
بخت، صیاد پیشه ای است که صید
بخت، صیاد پیشه ای است که صید
نه به زوبین و خنجر اندازد
نه به زوبین و خنجر اندازد
نه به زوبین و خنجر اندازد
نه به زوبین و خنجر اندازد
قصر جان را مهندس قدرت
قصر جان را مهندس قدرت
قصر جان را مهندس قدرت
قصر جان را مهندس قدرت
نه به پرگار و مسطر اندازد
نه به پرگار و مسطر اندازد
نه به پرگار و مسطر اندازد
نه به پرگار و مسطر اندازد
شه چو چوگان زند سلیمان وار
شه چو چوگان زند سلیمان وار
شه چو چوگان زند سلیمان وار
شه چو چوگان زند سلیمان وار
رین بر آن باد صرصر اندازد
رین بر آن باد صرصر اندازد
رین بر آن باد صرصر اندازد
رین بر آن باد صرصر اندازد
جفت و طاق سپهر درشکند
جفت و طاق سپهر درشکند
جفت و طاق سپهر درشکند
جفت و طاق سپهر درشکند
جفته ای کان تکاور اندازد
جفته ای کان تکاور اندازد
جفته ای کان تکاور اندازد
جفته ای کان تکاور اندازد
بشکند سنبله به پای چنانک
بشکند سنبله به پای چنانک
بشکند سنبله به پای چنانک
بشکند سنبله به پای چنانک
داس من چشم اختر اندازد
داس من چشم اختر اندازد
داس من چشم اختر اندازد
داس من چشم اختر اندازد
گه گه از ننگ آهن ار نعلی
گه گه از ننگ آهن ار نعلی
گه گه از ننگ آهن ار نعلی
گه گه از ننگ آهن ار نعلی
زآن سم راه گستر اندازد
زآن سم راه گستر اندازد
زآن سم راه گستر اندازد
زآن سم راه گستر اندازد
میخش از روم در عرب فکند
میخش از روم در عرب فکند
میخش از روم در عرب فکند
میخش از روم در عرب فکند
گردش از چین به بربر اندازد
گردش از چین به بربر اندازد
گردش از چین به بربر اندازد
گردش از چین به بربر اندازد
نعش از آن گرد سندسی سازد
نعش از آن گرد سندسی سازد
نعش از آن گرد سندسی سازد
نعش از آن گرد سندسی سازد
بر سر هر سه دختر اندازد
بر سر هر سه دختر اندازد
بر سر هر سه دختر اندازد
بر سر هر سه دختر اندازد
دشمن بد نهاد فعل سگی
دشمن بد نهاد فعل سگی
دشمن بد نهاد فعل سگی
دشمن بد نهاد فعل سگی
بر شه شیر پیکر اندازد
بر شه شیر پیکر اندازد
بر شه شیر پیکر اندازد
بر شه شیر پیکر اندازد
دیو کژ کژ به مردم اندیشد
دیو کژ کژ به مردم اندیشد
دیو کژ کژ به مردم اندیشد
دیو کژ کژ به مردم اندیشد
فحل بد بد به مادر اندازد
فحل بد بد به مادر اندازد
فحل بد بد به مادر اندازد
فحل بد بد به مادر اندازد
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت
ناحفاظی به خواهر اندازد
ناحفاظی به خواهر اندازد
ناحفاظی به خواهر اندازد
ناحفاظی به خواهر اندازد
دست نمرود بین که ناک کفر
دست نمرود بین که ناک کفر
دست نمرود بین که ناک کفر
دست نمرود بین که ناک کفر
در سپهر مدور اندازد
در سپهر مدور اندازد
در سپهر مدور اندازد
در سپهر مدور اندازد
سنگ تهمت نگر که دست یهود
سنگ تهمت نگر که دست یهود
سنگ تهمت نگر که دست یهود
سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد
بر مسیح مطهر اندازد
بر مسیح مطهر اندازد
بر مسیح مطهر اندازد
به رعیت ملک همان انداخت
به رعیت ملک همان انداخت
به رعیت ملک همان انداخت
به رعیت ملک همان انداخت
که به امت پیمبر اندازد
که به امت پیمبر اندازد
که به امت پیمبر اندازد
که به امت پیمبر اندازد
لاجرم امتش همان خواهند
لاجرم امتش همان خواهند
لاجرم امتش همان خواهند
لاجرم امتش همان خواهند
که به مختار حیدر اندازد
که به مختار حیدر اندازد
که به مختار حیدر اندازد
که به مختار حیدر اندازد
تا زمین بر کتف ز خلعت روز
تا زمین بر کتف ز خلعت روز
تا زمین بر کتف ز خلعت روز
تا زمین بر کتف ز خلعت روز
طیلسان مزعفر اندازد
طیلسان مزعفر اندازد
طیلسان مزعفر اندازد
طیلسان مزعفر اندازد
تا سپهر از ستارگان بر سر
تا سپهر از ستارگان بر سر
تا سپهر از ستارگان بر سر
تا سپهر از ستارگان بر سر
شب گهر تاب معجر اندازد
شب گهر تاب معجر اندازد
شب گهر تاب معجر اندازد
شب گهر تاب معجر اندازد
دولتش باد تا بساط جلال
دولتش باد تا بساط جلال
دولتش باد تا بساط جلال
دولتش باد تا بساط جلال
بر زمین مکدر اندازد
بر زمین مکدر اندازد
بر زمین مکدر اندازد
بر زمین مکدر اندازد
قدرتش باد تا طراز کمال
قدرتش باد تا طراز کمال
قدرتش باد تا طراز کمال
قدرتش باد تا طراز کمال
بر سپهر معمر اندازد
بر سپهر معمر اندازد
بر سپهر معمر اندازد
بر سپهر معمر اندازد